كليد معماي پوشش
عباس عبدي
يك پرسش ساده را طرح ميكنم كه پاسخ به آن مهم است. بسياري از افرادي كه در ايران با يك خانم بدون روسري مواجه ميشوند، به خارج از كشور نيز ميروند و در آنجا نيز زناني را با پوششهايي ميبينند كه قطعا در ايران ديده نميشوند. پس چرا واكنش آنان در ايران كاملا متفاوت از اين واكنش در خارج از كشور است؟ مگر احساسي كه از ديدن زنان با اينگونه پوشش وجود دارد در ايران و خارج تفاوت دارد؟ مثلا در ايران تحريك ميشوند و در خارج خير؟ يا در ايران آن را عملي ضد اسلامي ميدانند ولي در عراق و تركيه و دوبي و امثال آن خير؟ كليد حل معماي چرايي رويكرد اصولگرايان به پوشش زنان پاسخ به اين پرسش است.
مساله صرف نداشتن پوشش مورد نظر و شرعي نيست، چراكه اين وضعيت را هم در ايران و هم در ساير كشورها ميبينند، حتي در كشورهاي ديگر برهنگي زنان بسيار آشكارتر است، ولي هيچ حس منفي در آنان ايجاد نميكند، چون اگر حسي منفي ايجاد ميكرد يا عليه آنان نيز واكنش نشان ميدادند يا حداقل عطاي سفر را به لقاي چنين زناني ميبخشيدند. پس مساله تعبير ديگري است كه از نداشتن حجاب مورد نظر در ايران وجود دارد و اين معنا در كشورهاي ديگر نيست. در واقع اين همان معناي سياسي از نداشتن پوشش مورد نظر است. به عبارت ديگر اين افراد چنين ميفهمند كه فقدان پوشش به منزله نفي حكومت است و چون خود را تابع يا ابواب جمعي و جزيي از حكومت ميدانند، اين نوع پوشش را نفي و رد خود تلقي ميكنند و در برابر آن موضعي منفي يا حتي تهاجمي و خشونتآميز ميگيرند، در حالي كه چنين تعبيري از پوشش زنان در كشورهاي ديگر ندارند. پس مساله نه فقهي است و نه اخلاقي و ديني و نه حتي نقض قانون هم مساله اصلي نيست، چون نقض قانونهاي زيادي صورت ميگيرد كه آنان اين حس را از آن ندارند و چه بسا اگر خودشان هم بيش از ديگران قانون را نقض نكنند قطعا كمتر نخواهند كرد. از تخلفات رانندگي گرفته تا سرقت و دعوا و ضرب و جرح. حداكثر اينكه اين تخلفات را جرم ميدانند و نه اقدامي سياسي عليه خود. بنابراين تا زماني كه برخي مردم و نيز صاحبان قدرت استفاده از اين نوع پوشش را عملي سياسي و عليه موجوديت خود تلقي كنند، اين تعارض و تقابل ادامه خواهد يافت. به همين علت است كه خيليها اين پرسش درست را مطرح ميكنند كه چرا نسبت به حجاب حساس هستيد ولي نسبت به دروغ، فقر، فساد و... حساسيت لازم را نداريد؟ پاسخ واقعي آنان اين است كه هيچ كدام اين رفتارها واجد معناي سياسي نيستند و استنباط نميكنند كه از اين جهت خطري متوجه موجوديت آنان ميشود. البته يك مساله ديگر هم درباره حجاب است كه آن نيز مهم است، نداشتن پوشش مورد نظر از نظر برخي افراد خارج شدن زن از حوزه كنترل مرد و سياست رسمي است در واقع اين نيز يك معناي اجتماعي از حساسيت نسبت به پوشش است كه البته در نهايت نيز تعبير سياسي دارد. معناي سياسي از پوشش، نزد زنان هم چندان دور از ذهن نيست، در گذشته بيشتر و معناي سياسي عدم رعايت حجاب برجسته بود، ولي مساله اين است كه از نظر جامعه و زنان و در ماههاي گذشته، معناي اجتماعي و نيز سبك زندگي پوشش برجسته شده و معناي سياسي بودن آن كنار رفته است و غالب مردم و زنان به ماجرا به چشم سياسي نگاه نميكنند. البته مقامات كشور هم كمابيش با اين نظر در حال همراهي هستند، سخنان مقام رهبري درباره اين زنان نشانهاي از اين رويكرد است، ولي اين نگاه هنوز در ميان طرفداران حكومت غلبه نيافته است. تنها راهحل مساله اين است كه تعبير سياسي عدم رعايت حجاب، به عنوان رفتاري ضد نظام، از ذهن دو طرف پاك و به موضوعي مرتبط با سبك زندگي محدود شود. در غير اين صورت پايان اين تقابل سياسي روشن است.